الو! آقا، گوسفند زنده دارین؟
- بعله.
- با
قصابه؟
- پس چی؟ خیال کردین خودش تنها میاد؟
-
چنده؟
- واسه چی میخواین؟
- آبگوشت و کله پاچه و چلوکبابش
فرق میکنه؟
- منظورم اینه که نذری میخواین یا خوراکی؟
-
فرقش چیه؟
- اگه نذری باشه قصاب ِسید میفرستیم.
- چه فرقی
داره؟
- گرونتره.
- چرا گرونتره؟
- واسه اینکه
ثوابش بیشتره. نذر زودتر قبول میشه.
- از کجا میفهمیم
سیده؟
- از اسمش. سید باشه اسمش مثلاً سیدرضاست یا سید اصغره. سید نباشه رضای
خالیه یا میثمه.
- شناسنامهشو میاره؟
- آقا میخواین قصابی
کنه براتون یا میخواین عقدش کنین؟
- آخه ممکنه سید نباشه؟
-
کی سید نباشه؟
- همین قصابه.
- اختیار داری جوون. گوسفنده
ممکنه سید نباشه، ولی قصابه لاولله. اولاد پیغمبره!
- میدونم. ولی میگم
این روزها تقلب زیاده.
- باشه!
- ممکنه بعضیها سید نباشن
ولی کلک بزنن بگن سیدیم.
- امکان نداره. میرن جهنم! شما اصلاً اون
دنیارو دست کم نگیرین. عربی بلدی؟
- نه. چطور مگه؟
-
میخواستم یک آیهی عربی برات بخونم حساب کار دستت بیاد.
- حالا بخون.
بعضی کلمههاشو میفهمم.
- نه بابا، فایده نداره.
- نه آقا
خواهش میکنم بخون!
- نه دیگه. آخه منم همشو حفظ نیستم. خلاصه میگه در
جهنم گناهکارها عذاب میشن. حوری و غلمان هم بهشون تعلق نمیگیره.
-
بالأخره گوسفند چنده؟
- چندتا میخواین؟
- یه
دونه.
- چندتا قصاب میخواین؟
- مگه چندتا قصاب
لازمه؟
- بستگی به خودتون داره.
- فکر میکردم بستگی به
گوسفنده داره.
- نه بابا. اون بیچاره که یکدونه هم از سرش
زیاده.
- از سر همهی گوسفندا یک قصاب زیاده.
- حالا وارد
اون بحث نمیشیم. یک قصاب میخواین با یک گوسفند؟
- بعله.
-
گفتین قصابش سید باشه؟
- خیلی قیمتش فرق میکنه؟
- بستگی
داره چه جور سیدی بخواین.
- مگه چندجور سید دارین؟
- سید
معمولی داریم، سید طباطبائی هم داریم.
- فرقش چیه؟
- ای
آقا. شما میخوای فرق همهچیرو بدونی؟ معمولیش اونه که فقط پدرش سید باشه،
طباطبائیش اونه که دوبل باشه. پدر و مادرش هردو سید باشن. قیمتش هم دو برابره ولی
خب تخفیف سادات بهش میخوره.
- ارزونتر چی دارین؟
- سید لایت
داریم که فقط مادرش سیده. خودش فقط شب جمعه سید حساب میشه اما توی هفته همون نرخ
عامه.
- گوسفنده چی؟
- گوسفنده دیگه!
- منظورم
اینه که نمیشه چند تا گوسفند بیارین یکیشو انتخاب کنیم؟
- نه داداش. ما
چوپون نیستیم، قصابیم. قصاب. سرباز انقلاب!
- پاسداری
شما؟
- نه عزیزم. عرض کردم قصاب. سرباز انقلاب!
- از کی تا
حالا قصاب ها سرباز انقلاب شدند؟
- از وقتی آقای خاتمی گفت. البته ایشون
فقط لاجوردی قصاب اوین رو گفت اما شامل حال همۀ قصاب ها میشه.
-
بالاخره چند تمام میشه؟
- گوسفند با یک قصاب؟
-
بعله.
- سرشو خودتون میبرین؟
- سر چی رو؟
-
گوسفند رو خودتون ذبح میکنین؟
- پس قصاب واسه چیه؟
- قصاب
واسه قصابیه جونم. سر گوسفندو نمیبره!
- پی کی میبره؟
-
سلاخ عزیز من!
- فرقش چیه؟
- سلاخ ذبح میکنه، قصاب لاشهرو
تکه تکه میکنه میفروشه. شعر شاملو رو نشنیدی؟ میگه "سلاخی زار زار میگریست. عاشق
قناری کوچکی شده بود."؟
- شما شعر شاملو هم بلدی؟
- اختیار
داری. پریروز داشتم گزارش میخوندم میگفت درصد بالائی از زنان تن فروش تهرانی مدرک
دانشگاهی حتی تا سطح کارشناسی دارند (×). جمهوری اسلامی سطح دانش عمومی رو برده
بالا جونم. فاحشه هارم با سواد کرده. خب ما هم قصاب همین حکومتیم دیگه. چرا سواد
نداشته باشیم؟
- از درآمدتون راضی هستین؟
- بد نیست. آخه من دبیر آموزش و پرورش هم
هستم!
- پس این شغل دوم شماست.
- نه بابا. اون شغل
دوممه!
- یعنی باهاس سلاخ هم سفارش بدیم؟
- حالا اگه یک پول
اضافه بذارین کف دست قصابه ممکنه سلاخی هم واستون بکنه.
- شما خودت
میای؟
- نه بابا. من منیجرم. البته اگه بخواین میام ولی نرخم
گرونتره.
- سیدی؟
- نه ولی منیجرم. منیجر از نظر جدول
استخدامی همردیف سید حساب میشه!
- یک گوسفند زنده بیارین ذبح کنین چند
درمیاد؟
-اولاً دیدم هوس کله پاچه کردی. میدونین که پوست و روده و کله
پاچه شم خودمون برمیداریم.
- واسه چی؟
-
قانونه!!
- چه قانونیه؟
- قانون مملکتیه!
-
پارلمان تصویب کرده؟
- اونشو دیگه نمیدونم. بعید هم نیست. چون از وقتی
که من اومدهم توی این کار داره اجرا میشه. حالا قانونش از مجلس گذشته یا آئین نامه
داخلی صنف قصابه نمیدونم.
- حتماً ماده واحده بردن مجلس با قید سه
فوریت تصویب شده!
- شما میخوای مسخره کنی، مسخره کن ولی بهرحال پوست و
روده و کله پاچهاش مال ماست. طبق قانون!
- چرا مسخره کنم. بالاًخره صد
ساله که مملکت ما پارلمان داره. پوست و روده و کله پاچه هم سهم شماست از
مشروطیت!
- اِ. با رضا پهلوی هم که فامیل دراومدی! داداش متلک بندازی
گوسفند موسفند خبری نیست. قصاب میاد بدون گوسفندها!
- شوخی میکنم عزیز
من. حالا چند کیلو هستش؟
- دفعه اولته انگار.
- یکخرده از
دفعه اول هم کمتر!
- عرض به حضور، داشتم میگفتم، که شما زدی به مشروطیت
و موضوع عوض شد. همه جورشو داریم. اگه نذری میخواین باشه خب هرچی بزرگتر باشه ثوابش
بیشتره. اموات بیشتری ازتون آمرزیده میشه. کوچیک باشه واسه امتحان رانندگی و اینجور
چیزا خوبه. اما اگه مریض دارین نذر کردین خوب بشه متوسطش خوبه.
- همون
متوسط.
- نذرتون چیه؟
- نمیدونم والله. مادرم نذر کرده ولی
خودمون میخوایم بذاریم لای باقالیپلو.
- نمیشه که. نذر میکنین باهاس
گوشتشو بدین بیرون. نذر پدرم چرب شیکمم؟ باهاس بدین به مستحق. معمولاً هم ما خودمون
زحمتشو میکشیم. با هر بدبختی هست میندازیم تو ماشین میاریم میون فقیر بیچارهها تخس
میکنیم.
- کیلوئی چند تخس میکنین؟
- پول از شما نمیگیریم.
واسه ثوابش میکنیم.
- منظورم این نبود.
- پس
چی؟
- هیچی. بگذریم.
- آره بگذریم. صرف نداره برات. یعنی
برا دک و دندهت!
- چقدر هزینهاش میشه ارباب؟
- اییی
.... دویست سیصد دلار بده دیگه.
- دلار ندارم. پول ایرانی فقط
دارم.
- پس مام گوسفند نداریم. پشگلشو فقط داریم!
- اینطور
به پول کشورت توهین نکن.
- توهین؟ تازه دارم ارزششو میبرم بالا. الان
کود حیوانی در بازار از ریال گرونتره!
- باشه بابا. یک کاریش میکنم.
وزنش چقدره. کوچیکش چقدره، متوسطش چقدره، بزرگش چقدره؟
- راستش فرقی
نمیکنه. همه وزنشون یکیه. بستگی داره شما چند کیلوئی بخوای!!
- یعنی
چی؟
- یعنی اینکه اینا تروکهای بیزینسمونه. حالا چون شما خیلی کنجکاوی
بهت میگم. کلی نمک میریزیم لای علفاش. حیوان نمک میخوره حسابی تشنهاش میشه. اونوقت
به میزان مناسب با سفارشی که مشتری داده، آب میبندیم به نافش! وقتی هم میرسیم قبل
از اینکه شاش کنه وزنش میکنیم تحویل مشتری میدیم میگیم خدا بده برکت.
-
بعد مشتری بدبخت میبینه خدا برکت به شاشش داده!
- عوضش گوسفندش کوچیک
میشه! نذرش چیه؟
- چی؟
- میگم مادر چی نذر
کرده؟
- واسه اندازه گوسفند میگی؟ اونش مهم نیست. شما گوسفند گنده
بیار. تشنه هم باشه قبوله. حضرتعباسی آب زیاد بهش نده که راهروی مارو به گند
نکشه.
- اصلاً میخوای آبشو توی یک بشکه کنم سوا بیارم. ها ها ها
ها!
- اتفاقاً یکی از دوستان ما تریاک میکشه. به فروشندههه گفته آشغال
قاطیش نکن. گفته آشغالهارو سوا بده من پولشو بهت میدم!
- ها ها
ها!
- قبول نکرده. گفته باید قول شرف بدی که قاطیش میکنی میکشی! گفته
وگرنه بدعادت میشی دیگه همیشه جنس خالص میخوای. گفته اینهمه ما زور زدیم که مزه
اصلیش یادتون بره.
- همیشه همینجوره. مردم وقتی یک چیزیرو مزه کنن،
انتخابات، دمکراسی، به قول عارف ملت ار بداند ثمر، ملت ار بداند ثمر، آزادی را،
برکند، برکند، برکند ز بن ریشهی استبدادی را!
- مصراع اولشو دوبار
گفته؟
- آره انگار.
- نه آقاجان. خانم گیتی اینجوری
خوندهتش. به خاطر آهنگ.
- من موسیقی وارد نیستم. قصابم.
-
خلاصه که حکومتگرها هم مثل موادفروشهاند.
- برعکس. موادفروشها مثل
حکومتگراند.
- خلاصه دیگه تریاک خالص گیر فلک هم نمیاد.
-
خصوصاً اون تریاکی که کارل مارکس گفته بود!
- اونو که اونقدر آشغال
قاطیش کردند که صد رحمت به تریاک تقلبی.
- آره. چه آشغالهای متنوعی.
آخوند و خاخام و کشیش و کاردینال و پاپ و ربای و حجت الاسلام و ....
-
آقاجان. چی شد بالآخره؟
- نگفتی خانم والده چی نذر کرده!
-
گفتم فرقی نمیکنه. شما گوسفندرو بیار.
- برای ما فرق میکنه آقای
عزیز.
- چه فرقی میکنه؟
- میدونی داداش. بعضیها نذرهای
عوضی میکنن کار دست ما میدن. یک خانمی نذر کرده بود که گوسفندرو بگیره پول مارو
نده. حالا اون هیچچی، اما کلاً ما باید متن نذرهارو به وزارت اطلاعات گزارش
بدیم.
- وزارت اطلاعات؟
- آره. کمیسیون نذورات! آخه بعضی
نذرها مغایرت مذهبی داره. بعضیهاش هم برای ضدیت با رِژیمه. اینها هم باید چهارچشمی
همه چیرو بپّان نه. اومدیم و یکی، نذرش، گرفت، پیش خدا قبول شد. اینا میگن البته.
چی نذر کرده بوده؟ سقوط رِِژیم...
- عجب!
- جون شما. اعتقاد
داشته باشی همینه دیگه.
- پس ولش کن آقا. اصلاً نخواستیم
گوسفند.
- نمیشه دیگه عزیز. تلفنهای ما کنترله.
-
جدی.
- خیلی جدی.
- ای بابا.
- شما یک کاری بکن.
گوسفندرو فقط به نیت همون کباب و باقالی پلو بخر.
- من از اولش هم
همینو میخواستم. مادرم میخواست یک نذر هم قاطیش کنه.
- بهشون بگو یک
دفعه دیگه.
- ٱره بابا. همین کارو میکنم. حوصلهی دردسر
ندارم.
- دمت گرم.
- حالا بالآخره کی این گوسفنده وصال
میده؟
- هان؟... گوسفند؟... وصال؟... آره؟...! ....
توضیحالمسائلی؟...
- چی؟
- خجالت نکش جوون. ما از این
مشتریها هم خیلی داریم. چندتا گوسفند حسابی هم داریم برای همین کار. آخرشم نذری
میکشیمشون.
- نه جانم. من اهلش نیستم. با حیوانات حرفشو
نزن.
- آهان. پس چرا ز اول نمیگی عزیز من. اهل حیوانات نیستی. گرفتم.
قصاب ماده میخوای. آره؟ گوسفند هم همراهش نباشه. ای شیطون! بگو عزیزجان. خجالت
نداره. توی این مملکت ۹۹درصد بیزینسها یکجوری بهمدیگه وصله.
- چی میگی
آقا!
- میگم خجالت نکش. چند سن و سال میخوای؟ راستی ببینم. اون رفیقت
لولی چند میخره؟ بهش بگو خالص بهش میدم سناتوری.
- عجب. پس شما همهی
این کارهارو میکنید. روی دیوار فقط نوشته بود «گوسفند زنده با قصاب».
-
خودشه عزیز من. باید از همون میفهمیدی. سعدی فرماید «مرد باید که گیرد اندر گوش –
ور نوشتهست پند بر دیوار». همهی پیغامها توی همونه. گفتم که. توی این مملکت
۹۹درصد بیزینسها بهم مربوطه! حالا میشه یک خواهش ازت بکنم؟
- چه
خواهشی؟
- لطف کن اون شمارهرو به من هم بده آقای عزیز. لازمش
دارم.
- کدام شمارهرو؟
- همون که روی دیوار بود. شما الان
عوضی گرفتی. شمارهی منرو گرفتی. شمارهی یک آدم بیکار. یک روزنامهنگار باتجربه
که نشریهاش تعطیل شده و اینجا نشسته با یکی گپ بزنه و دست بندازه و دست بیفته. بعد
از این با دقت شماره بگیر هموطن!
تمام