درد و دل یک جوان ایـــــرانی

در مورد همه چیز و همه کس و دغدغه های اجتماعی و سیاسی جامعه ایرانی و ....

درد و دل یک جوان ایـــــرانی

در مورد همه چیز و همه کس و دغدغه های اجتماعی و سیاسی جامعه ایرانی و ....

:: گفتگو با خدا ::

خوابیده بودم ؛


در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم ، در کنارش دو جفت جای پا بود. یکی مال من و یکی مال خدا . جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ، خاطرات بد ، زیباییها ، لبخندها ، شیرینیها ، مصیبت ها، ... همه و همه را می دیدم .

 

اما دیدم در کنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است . نگاه کردم ، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند . روزهایی همراه با تلخی ها ، ترس ها ، درد ها، بیچارگی ها .

با ناراحتی به خدا گفتم : «روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری . هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم . چگونه ، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها ، مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟»

 

خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد . لبخندی زد و گفت : « فرزندم ! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود . در شب و روز ، در تلخی و شادی ، در گرفتاری و خوشبختی .


من به قول خود وفا کردم ،


هرگز تو را تنها نگذاشتم ،


هرگز تو را رها نکردم ،


حتی برای لحظه ای ،


آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ، جای پای من است ، وقتی که تو را به دوش کشیده بودم !!!»

 

:: عاشقی ::


زندگی آنچه زیسته ایم نیست.بلکه آن چیزیست که به یاد می آوریم تا روایت کنیم


هیچوقت نگو میخوام مثل این یا اون باشم... همیشه سعی کن خودت باشی و بهترین


آدم ها فقط در یک چیز مشترکند : متفاوت بودن


عشق یعنی اشک توبه در قنوت ، خواندنش با نام غفار الذنوب


عشق یعنی سر سجودو دل سجود ، ذکر یا رب یا رب از عمق وجود


من تو زندگیم قسم خوردم که عاشق نشم ولی شدم..


و الانم که عاشق شدم  تا آخر راه و تا آخرین نفس واسه عشق و هدفم میجنگم..


حتی اگه سالها طول بکشه..همین


:: ازدواج ::

نمیدانم چه شده است ما را،نمیدانم چرا سنگ اندازی میکنند خانواده ها برای ازدواج...؟


آخه یه جوون 24 ساله که 7 ساله کار میکنه و 3 بار دانشگاه آزاد در اومده و بخاطر مسایل مالی

نرفته و سختی خیلی کشیده تو زندگیش...!


از کار کردن تو عسلویه بگیر تا کارگری و... رو چرا باید اذیتش کنن..؟ چرا باید بهش بگن:


1:کارثابت نداری...؟

2:خونه نداری...؟

3:سرمایه نداری...؟

4:ماشین نداری...؟

و...


من گفتم این شرایط رو مهیا میکنم واسه ازدواج:


1:تمام مراسمات رو میگیرم در حد عالی (نامزدی،عقد،هنابندان و عروسی)

2:خونه مجزا میگیرم با تمام وسایل لازمه ی زندگی

3:کار ثابت و آزاد هم دارم

4:خوشبختش میکنم و....


اما کسی که بخواد سنگ بندازه جلوی پای ما جوون ها خیلی راحت اینکار رو میکنه...؟!


ولی انسان باید وجدان بیدار داشته باشه و با وجدان باشه...؟!


ای خدا چرا نمیذارن ما به هم برسیم..؟!